سنگ صبور.
دو شنبه 10 تير 1392برچسب:, :: 14:0 ::  نويسنده : عاطی

 بی آنکـه بـخـواهَمْ... دلـتـَنـگـت میـ شَـوَم...

دلـتـنـگِ بـودنَـتْ........

حـَتـی هـَمـان بــودنِ کمْ رنـگـت...

خـیـلیــ وقْـت بـود کـه دلـَم میـ خـواست بـگویـم

دوسـتـَتْ دارَم........تــــو که غَـریـبـه نیــستـیــ

دیــگر نـمیـ توانم خودم را به آن راهی که

نمیـ دانـم کـجـاسـت بــــزنـــم...

دلــم هـمـان راهیــ را میـ خـواهـد

که تــــــــو در امــتـدادش ایـستــاده بـــاشی.

هــمـانْ تـمـامِ راه هـایی کـه میـ گـویـنـد به

عــِـــــشـــــــقْ خــتـــم میـ شــود...

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 13:37 ::  نويسنده : عاطی

 

بخوان در چشم من نقش تمنائی که من دارم

ببین در موی خود آشفته رویائی که من دارم

گر آزارم دهی کز حلقۀ عشق تو بگریزم

ندارد تاب رفتن ناتوان پائی که من دارم

خدا را ای امید من خریدار وفایم شو

که یابد گرمی بازار کالائی که من دارم

مرا از قلب بی آرام بیدارم عجب آید

که خوابش در نمی گیرد به لالائی که من دارم

فغان از بخت بد، کز شعله های تابناک دل

نمی یابد فروغ این تیره شب هائی که من دارم

خدا را همدمی کن ماه من با من که در دنیا

نگیرد با کس الفت روح تنهائی که من دارم

نگردد بر زبان « آزاده » را جز آرزو حرفی

بخوان در چشم من نقش تمنائی که من دارم

میمنت ذوالقدر( آزاده )

 

سه شنبه 4 تير 1392برچسب:, :: 17:7 ::  نويسنده : عاطی

 

گرچه اهل حرفهای با صراحت نیستم
غیر تو با هیچ کس اینگونه راحت نیستم

دوست دارم با تو باشم ماهها و سالها
آه، لاکن صاحب قدری جسارت نیستم

با تو بودن خوب بود اما تو می دانی که من
آدمی که خو کند تنها به عادت نیستم

هر کجا باشم تویی در خاطرم هر چند من
جز خیالی دور و تنها در خیالت نیستم

دست و پا گم می کنم پیش تو کم می آورم
گرچه جز تو با کسی اینگونه راحت نیست

 

یک شنبه 2 تير 1392برچسب:, :: 14:51 ::  نويسنده : عاطی

 

این چیست که چون دلهره افتاده بجانم؟

حال همه خوب است، من اما نگرانم

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر

مثل خوره افتاده بجانم که بمانم

چیزی که میان تو و من نیست، غریبی ست

صد بار تو را دیده ام ای غم، بگمانم

انگار که یک کوهْ سفر کرده از این دشت

اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

از سایۀ سنگین تو، من کمترم آیا؟

بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران

آنقدر که تا دیدن او زنده نمانم

فاضل نظری

 

شنبه 1 تير 1392برچسب:, :: 13:46 ::  نويسنده : عاطی

 

شنبه 1 تير 1392برچسب:, :: 13:44 ::  نويسنده : عاطی

 

گاهے ؛ فقط گاهے

دلت تنگ میشه براے / یه آغوش ،
اونم خشکُ خالے !

نه دستے ، نه نوازشے ، نه حرف عاشقانهـ اے !

دلت تنگــ میشه که :

سرت ُ بذارے روے اون
سینهـ ے ستبر/ و به اندازه تمام روزهایے که

قرار نباشه ؛ تمام روزهایے که قراره
این آغوش سَهم یکے دیگه باشه

گریهـ کنے و بو بکشے و ریه هاتــُ پُر از زندگے کنے ...

و تو اما هنوز خالے باشے از دست نوازشگرش !

چرا که شاید ، فقط شاید

 

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 30
بازدید دیروز : 23
بازدید هفته : 53
بازدید ماه : 240
بازدید کل : 94305
تعداد مطالب : 109
تعداد نظرات : 30
تعداد آنلاین : 1



Alternative content