سنگ صبور.
دو شنبه 21 بهمن 1392برچسب:, :: 13:7 ::  نويسنده : عاطی

 

پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:, :: 14:27 ::  نويسنده : عاطی

 جـــــا خــــوش کــــرده ای...


دَر تــَــمامِ عاشِـــقـــانه هـــــایم...

میــــخواهـــم از نـــوشتــن استــِعفــا بـِـدَهَـــم...

امــــا...

نـــه تـــو رهـــا میکنــــی دلـــــم را...

نــــه شـــاعـــرانـــه هایم دل میـــکَننـد از تــــو...
 
پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, :: 1:2 ::  نويسنده : عاطی

 

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست
قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست
آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا، خوب ترینم! کافی ست...

 

یک شنبه 10 شهريور 1392برچسب:, :: 19:32 ::  نويسنده : عاطی

 

در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟
(حسین پناهی)

جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, :: 22:37 ::  نويسنده : عاطی

دیگر ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ

ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘـــــــــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﺪ

ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ ...

ﻣﺜـﻞ ﺩﯼ ,

ﻣﺜـﻞ ﺑﻬﻤـــﻦ

ﻣﺜـﻞ ﺍﺳﻔﻨــــــﺪ

ﻣﺜـﻞ ﺯﻣﺴﺘــــ ـــــﺎﻥ ...ﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯﺩﻩ

ﺁﺭﺯﻭﻫـــــــــﺎﯾـﻢ ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪ

ﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ ﺩﻓــــــــﻦ ﺷـﺪﻩ ...

ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻣـــــﺪﻧﯽ ﺩﻝ ﺧﻮﺷــﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘـــــﻨﯽ ﻏﻤﮕﯿــﻦ

ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﭘــُﺮ ﺍﺯ ﺳﮑـــــــــﻮﺗـﻢ . ..

چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:, :: 22:12 ::  نويسنده : عاطی

 

چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:, :: 22:8 ::  نويسنده : عاطی

 

چهار شنبه 30 مرداد 1392برچسب:, :: 19:47 ::  نويسنده : عاطی

ﺳﻪ ﺗﺎ ﺯﻥ ﺗﻮﯼ ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺳﻪ ﺗﺎﺷﻮﻥ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻬﺸﺖ!

ﺩﻡِ ﺩﺭِ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ ﺁﺯﺍﺩﯾﺪ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻨﯿﺪ ،

ﺗﻨﻬﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ : ﺭﻭﯼ ﺍﺭﺩﮎ ﻫﺎ ﭘﺎ ﻧﺬﺍﺭﯾﻦ! ﺯﻧﻬﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻥ

ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮﯼ ﺑﻬﺸﺖ. ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺳﺮﺳﺒﺰ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺩﮎ ﺑﻮﺩ!

ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺯﻥ ﭘﺎﺵ ﺭﻓﺖ ﺭﻭﯼ ﯾﻪ ﺍﺭﺩﮎ ﻭ ﻟﻪ ﺷﺪ

ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﻫﻤﻮﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﺗﻮ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﻭ ﻧﻘﺾ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺒﯿﻬﺖ

ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﻤﻮﻧﯽ ﻓﺮﺩﺍ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ،

ﺯﻥ ﺩﻭﻡ ﭘﺎﺵ ﺭﻓﺖ ﺭﻭﯼ ﺍﺭﺩﮎ ﻭ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺳﺮﯾﻊ ﺍﻭﻣﺪ

ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺯﺷت ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﺗﻮﺍﻡ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺭﻭ ﻧﻘﺾ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﻤﻮﻧﯽ

ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺯﻥ ﺳﻮﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪ

ﻭ ﺣﻮﺍﺳﺸﻮ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﭘﺎﺷﻮ ﺭﻭﯼ ﺍﺭﺩﮎ ﻫﺎ ﻧﺬﺍﺭﻩ!

ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ

ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺧﻮﺵ ﺗﯿﭗ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺍﻭﻣﺪ !

ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﺷﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﭘﯿﺶ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺑﻤﻮﻧﯿﺪ …

ﺯﻥ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﻋﻤﺮﺵ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﻣﺮﺩﯼ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ

ﺑﺎ ﺫﻭﻕ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻭﺍﺍﺍﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻡ

ﮐﻪ ﭘﺎﺩﺍﺷﻢ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ..!

ﻣﺮﺩﻩ ﮔﻔﺖ : ﻣﻨﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ !

ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺍﺭﺩﮎ ﺭﻭ ﻟﻪ ﮐﺮﺩﻡ

    

دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, :: 23:51 ::  نويسنده : عاطی

شبحی چند شب است آفت جانم شده است

اول نام کسی ورد زبانم شده است

در من انگار کسی در پی افکار من است

یک نفر مثل خودم تشنه دیدار من است

یک نفر ساده چنان ساده که از سادگیش

میتوان یک شبه پی برد به دلداد گیش

یک نفر سبز چنان سبز که از سبزیش

میتوان زد پلی از حس خدا تا دل خویش

آی بی رنگتر از آیینه یک لحظه بایست

راستی آن شبح هر شبه تصویر تو نیست

راستی گر شبح هر شبه تصویر تو نیست

پس چرا رنگ تو با آیینه اینقدر یکی ست

حتم دارم که تویی آن شبح آیینه پوش

عاشقي جرم قشنگیست به انکارش مكوش

جمعه 11 مرداد 1392برچسب:, :: 23:12 ::  نويسنده : عاطی

میخواهم

 اسمت را با حجم دلدادگی هایم ترسیم کنم ،

در آنجایی که سیاهی مطلق

بر تمام بی کسی ها

حاکم میشود ،

آنجا که وسعتش تمام عاشقانه هایم را تسخیر میکند،

همان جایی که

جاذبه اش تمام مرا در خود میکشاند

و تمام لحظه ها را

از حرکت مختل میکند

آری... به راستی که سرزمین چشمانت

عبودیتی دارد برای خودش

به سادگی یک عبور از میان مرز های دیوانگی .

جمعه 4 مرداد 1392برچسب:, :: 19:46 ::  نويسنده : عاطی

بر سر کوی دلارام، به جان می‌گردم

روز و شب در پی دل، گرد جهان می‌گردم

غم دوران جهان کرد مرا پیر و چه غم

بخت اگر یار شود باز جوان می‌گردم

دیده‌ام طلعت زیباش که آنی دارد

این چنین واله و مست از پی آن می‌گردم

تا نسیمی سر زلف تو بیابم چو صبا

شب همه شب من بیمار به جان می‌گردم

ناوک غمزه جادو به من انداز که من پیش تیرت

ز پی نام و نشان می‌گردم

تا مگر نوش لبی چون تو به من باز خورد

چون قدح گرد لب نوش لبان می‌گردم

تو چو گل در تُتُق ِ غنچه و من چون بلبل گرد

خرگاه تو فریاد کنان می‌گردم

دامن از من مکش ای سرو

که در پای تو من می‌دهم بوسه و چون آب روان می‌گردم

تو مکان ساخته‌ای در دل سلمان

وانگه من مسکین ز پیَت کون و مکان می‌گردم

دو شنبه 10 تير 1392برچسب:, :: 14:0 ::  نويسنده : عاطی

 بی آنکـه بـخـواهَمْ... دلـتـَنـگـت میـ شَـوَم...

دلـتـنـگِ بـودنَـتْ........

حـَتـی هـَمـان بــودنِ کمْ رنـگـت...

خـیـلیــ وقْـت بـود کـه دلـَم میـ خـواست بـگویـم

دوسـتـَتْ دارَم........تــــو که غَـریـبـه نیــستـیــ

دیــگر نـمیـ توانم خودم را به آن راهی که

نمیـ دانـم کـجـاسـت بــــزنـــم...

دلــم هـمـان راهیــ را میـ خـواهـد

که تــــــــو در امــتـدادش ایـستــاده بـــاشی.

هــمـانْ تـمـامِ راه هـایی کـه میـ گـویـنـد به

عــِـــــشـــــــقْ خــتـــم میـ شــود...

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 13:37 ::  نويسنده : عاطی

 

بخوان در چشم من نقش تمنائی که من دارم

ببین در موی خود آشفته رویائی که من دارم

گر آزارم دهی کز حلقۀ عشق تو بگریزم

ندارد تاب رفتن ناتوان پائی که من دارم

خدا را ای امید من خریدار وفایم شو

که یابد گرمی بازار کالائی که من دارم

مرا از قلب بی آرام بیدارم عجب آید

که خوابش در نمی گیرد به لالائی که من دارم

فغان از بخت بد، کز شعله های تابناک دل

نمی یابد فروغ این تیره شب هائی که من دارم

خدا را همدمی کن ماه من با من که در دنیا

نگیرد با کس الفت روح تنهائی که من دارم

نگردد بر زبان « آزاده » را جز آرزو حرفی

بخوان در چشم من نقش تمنائی که من دارم

میمنت ذوالقدر( آزاده )

 

سه شنبه 4 تير 1392برچسب:, :: 17:7 ::  نويسنده : عاطی

 

گرچه اهل حرفهای با صراحت نیستم
غیر تو با هیچ کس اینگونه راحت نیستم

دوست دارم با تو باشم ماهها و سالها
آه، لاکن صاحب قدری جسارت نیستم

با تو بودن خوب بود اما تو می دانی که من
آدمی که خو کند تنها به عادت نیستم

هر کجا باشم تویی در خاطرم هر چند من
جز خیالی دور و تنها در خیالت نیستم

دست و پا گم می کنم پیش تو کم می آورم
گرچه جز تو با کسی اینگونه راحت نیست

 

یک شنبه 2 تير 1392برچسب:, :: 14:51 ::  نويسنده : عاطی

 

این چیست که چون دلهره افتاده بجانم؟

حال همه خوب است، من اما نگرانم

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر

مثل خوره افتاده بجانم که بمانم

چیزی که میان تو و من نیست، غریبی ست

صد بار تو را دیده ام ای غم، بگمانم

انگار که یک کوهْ سفر کرده از این دشت

اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

از سایۀ سنگین تو، من کمترم آیا؟

بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران

آنقدر که تا دیدن او زنده نمانم

فاضل نظری

 

شنبه 1 تير 1392برچسب:, :: 13:46 ::  نويسنده : عاطی

 

شنبه 1 تير 1392برچسب:, :: 13:44 ::  نويسنده : عاطی

 

گاهے ؛ فقط گاهے

دلت تنگ میشه براے / یه آغوش ،
اونم خشکُ خالے !

نه دستے ، نه نوازشے ، نه حرف عاشقانهـ اے !

دلت تنگــ میشه که :

سرت ُ بذارے روے اون
سینهـ ے ستبر/ و به اندازه تمام روزهایے که

قرار نباشه ؛ تمام روزهایے که قراره
این آغوش سَهم یکے دیگه باشه

گریهـ کنے و بو بکشے و ریه هاتــُ پُر از زندگے کنے ...

و تو اما هنوز خالے باشے از دست نوازشگرش !

چرا که شاید ، فقط شاید

 

جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 23:8 ::  نويسنده : عاطی

 

جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 23:1 ::  نويسنده : عاطی

 

خدای من ...........
در نگاهم فقط تو را ميبينم ...
فقط تو را ...
در خواب و در بيداري ...
در هر حالي که باشم تو در برابر
ديدگانم جاي داري ...
چشمها ، آينه دروني انسانهاست ...
آينه قلب آنهاست
و حضور سبز تو ، نه فقط قلبم که
تمام وجودم را پر کرده ...
بر چشمهايم خرده مگير ...

آنها فقط درونم را نشان ميدهند ...
درون مرا که از « تــــو » پر شده است

 

سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, :: 23:38 ::  نويسنده : عاطی

 

سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, :: 23:35 ::  نويسنده : عاطی

 

نـه فـقـط از تـو اگـر دل بـكنـم می میرم

سایـه ات نـیـز بـیـفـتـد به تنـم می میرم

بین جـان من و پیراهن من فرقی نیـست
هـر یکی را کـه بـرایـت بـکـنـم می میرم

بـرق چـشمـان تـو از دور مـرا می گـیـرد
مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می میرم

بـازی مـاهی و گـربـه است نظر بـازی مـا
مثل یک تنگ شبی می شکنم می میرم

روح ِ برخاسته از من ته ِ این كوچه بایست

بیش از ایـن دور شوی از بـدنـم می میرم !

 

سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, :: 23:14 ::  نويسنده : عاطی

 

سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, :: 1:28 ::  نويسنده : عاطی

 

گاهی به خدا نفس کشیدن سخت است

یعنی نفسی تو را ندیدن سخت است

با زور ِ مُسَکّن ِ قوی خوابیدن

با دلهره از خواب پریدن سخت است

عاشق نشدی زندگی ات تلخ شود

تا درک کنی که دل بریدن سخت است

بعد از تو خدا شبیه تو خلق نکرد

یعنی که شبیه ات آفریدن سخت است

هر روز سر کوچه نشستن تا شب

از فاصله های دور دیدن سخت است

حقا که تو سهم من نبودی حالا

فهمیدن این درد شدیداً سخت است

باشد تو برو زندگی ات شاد، ولی

بی تو به خدا نفس کشیدن سخت است

 

شنبه 25 خرداد 1392برچسب:, :: 15:43 ::  نويسنده : عاطی

 

گوشهایت را بگیر

اینجا سکوت

گوش تورا کر میکند

اما

چشم هایت را باز کن

تا بتوانی لحظه لحظه
 
اعدام ثانیه ها را نظاره کنی

هجوم سایه های خیال

سراب های بی وقفه عشق

تک بوسه های سرد

وفریاد های عقیم جوانی

منظره ای به تو میدهد

که میتوانی تنهایی من را به خوبی ترسیم کنی.

 

شنبه 25 خرداد 1392برچسب:, :: 15:18 ::  نويسنده : عاطی

 

من نه آنم که رَوَم جز تو پی یار دگر

یا به غیر از تو شوم طالب دلدار دگر

غیر چشم سیهَت خاطر ما را نفریفت

چشم مستت دگر و نرگس بیمار دگر

نیست بیچاره تر از مرغ دل خستۀ ما

در خم طُرّۀ زلف تو گرفتار دگر

بعد صد بار که از کوی تو رانند مرا

باز عزم سر کوی تو کنم بار دگر

هر چه آزار کنی با دل آزردۀ من

می کند بار دگر خواهش آزار دگر

از پی مصلحتی هست جفاکاری تو

ورنه حاشا که بود جز تو وفادار دگر

 

جمعه 24 خرداد 1392برچسب:, :: 12:48 ::  نويسنده : عاطی

 

پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:, :: 21:27 ::  نويسنده : عاطی

 خنده هایم را دوامی نیست وقتی نیستی

لحظه هایم را مرامی نیست وقتی نیستی

می شود آرامشم میدانِ جنگِ خاطره

رشته هایم را کلامی نیست وقتی نیستی

می زند زیر تمام حرف هایش قولِ من

خشم هایم را نیامی نیست وقتی نیستی

می پَرَد بغضم میان گریه های خسته ام

اخم هایم را سلامی نیست وقتی نیستی

می خزد لای سکوتم بی قراری های من

اشک هایم را تمامی نیست وقتی نیستی

می شوم بدبین به دنیا، زندگی، خورشید و ماه

شعرهایم را قوامی نیست وقتی نیستی

ذوق بودن با تو دینم را به بُردن می دهد

گفته هایم را پیامی نیست وقتی نیستی

می کند در سرزمین قلب من شورش، تپش

دردها را التیامی نیست وقتی نیستی

سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, :: 1:48 ::  نويسنده : عاطی

 مرا در شب گم نکنی، رفيق...

من دلم...
همرنگ ِ شب...
همرنگ ِ سرنوشتم...
همرنگ ِ آرزوهایم...
سياه ِ سیاه است...

مگذار غريب‌تر از اين...
در جادهء ناکامی...
برجای بمانم...

يادت باشد...
هميشه دستان ِ نحيفی را...
در وسعت ِ دستان ِ مهربانت...
احساس کنی...

اگر احساس نکردی...
بدان در جائی...
از اين جادهء پر پيچ و خم ِ بيرحم...
جايم گذاشته‌ای...

شنبه 18 خرداد 1392برچسب:, :: 14:34 ::  نويسنده : عاطی
داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقش بخون شسته نگارا تو بمان

زین بیابان گذری نیست سواران را لیک
دل ما خوش به فریبی است، غبارا تو بمان

هر دم از حلقه عشاق، پریشانی رفت
بسر زلف بتان! سلسله دارا تو بمان

شهریارا، تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا، یارا، اندوه گسارا تو بمان

سایه، در پای تو، چون موج، دمی زار گریست
که سر سبز تو باد کنارا تو بمان

 

شنبه 18 خرداد 1392برچسب:, :: 14:32 ::  نويسنده : عاطی

 

شنبه 18 خرداد 1392برچسب:, :: 14:30 ::  نويسنده : عاطی

 آرامشم را در تو دیدم آن لحظه كه

به ماوای نگاهت چشم دوخته بودم ...

زیبای پرواز را در تو دیدم آن زمان كه

به تنهایی در انتهای چشمان تو قدم زدم...

وجود خود را سراسر غرق در امواج

پر تلاطم نگاهت دیدم وقتی كه

به چشمانت نگاه كردم ...

یادم نمی رود آن دم كه بلندای قامت

تو را در بلندای نگاه دل یافتم ...

 آن روز كه تو را در كوچه

باغ های تب دار تابستان دیدم ...

فراموش نمی كنم كه آن لحظه

چگونه بر من خرامیدی ...

چگونه از كنارم گذشتی و تنها

چیزی كه حس كردم گرمای

حضور تو بود...

با آنكه هنوز بین ما فاصله است

كه سخن می گوید

 

دوست دارم بنویسم                                    

                          

جمعه 17 خرداد 1392برچسب:, :: 23:27 ::  نويسنده : عاطی

 

جمعه 17 خرداد 1392برچسب:, :: 13:11 ::  نويسنده : عاطی

 

درچشمانم تنــهـــــــا یی ام را پنهان می کنم ,

در دلم ، دلتنــــــگی ام را

در سکوتم ، حرفهای نگفته ام را ,

در لبخندم ، غــــــصه هایم را....

دل من چه خردسال است!!!!!!!!!!!!

ساده می نگرد , ساده می خندد , ساده می پوشد

دل من از تبار دیوارهای کاهگلی ست

ساده می افتد, ساده مــــی شکند...

ساده مـــــــی میرد

دل من تنها ، تنها، سخت "می گیرد"...

 

جمعه 17 خرداد 1392برچسب:, :: 13:7 ::  نويسنده : عاطی

 

جمعه 17 خرداد 1392برچسب:, :: 13:6 ::  نويسنده : عاطی

 

دل دریایی داشتن اصلا چیزِ خوبی نیست.

اونوقت هر کسی به بهانه ی آب تنی میاد تو دلت.

بعدم غرق میشه و میره...

اونوقته که دلت گورستانی از آدمایی میشه که

فقط و فقط به بهانه ی آب تنی اومده بودن!!

تو دریا؛ چجوری میشه این آدما رو خاک کرد!!؟

اینجاس که داغون میشیم..

 

جمعه 17 خرداد 1392برچسب:, :: 13:0 ::  نويسنده : عاطی

 حوالی من اگر خواستی بیایی


دیگری ات را پشت در جا بگذار

خودت را بیاور!

من،حوصله ی دورویی را ندارم...

زیر باران بیا!

بگذار غرورت قدری آب شود....

زبانت را نمی خواهد بیاوری!

لهجه ی چشمانت گویاتر از این حرف هاست...

برایم نرگس بیاور!

می خواهم زمستان را بو دار کنم...

چتر نیاور!

نترس؛

حوالی اینجا "هوا خراب" هم که باشد

خورشید لابه لای رگ های گردن من است!
 
جمعه 17 خرداد 1392برچسب:, :: 12:54 ::  نويسنده : عاطی

 

در پایان نور ،

خود را در انعکاس تنهایی می یابم

.و به آغاز خلوت گاه خود می اندیشم،

آنجا که پایانی برای اشک ها و حسرت ها نیست ،

دیوار های تنم ،

مرا در ازدحام سکوت ِ تنهاییم ،

می فشارند،

ایستاده در فضای خاموش،

بدون هیچ راهی برای فرار،

تنها منم ،

که همه ی وجودم را ،

در انتهای خواب به تماشا می نشینم .

 

پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:, :: 21:30 ::  نويسنده : عاطی

 سحر می اید و در دل غمینم

غمین تز آدم روی زمینم
اگر گهواره شب وا کند روز
کجا خسبم که در خوابت ببینم

نگاهت آسمانم بود و گم شد
دو چشمت سایبانم بود و گم شد
به زیر آسمان در سایه تو
جهان دردیدگانم بود و گم شد
 
دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, :: 13:44 ::  نويسنده : عاطی

 

گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که
در آن چیز گرانبهایی بودو دعایی 

نيز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند: چرا این همه مالرا از دست دادی؟


گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا،
مال او را حفظ می کند
 
و من دزد مال او هستم، نه دزد دین.
اگر آن را پس نمی دادم و
 
عقیده صاحب آن مال، خللی مییافت، آن وقت من،
 
دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.

 

دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, :: 13:13 ::  نويسنده : عاطی

 

آنکه می رود فقط می رود ..

ولی آنکه می ماند درد می کشد ،

غصه می خورد ،
 
بغض می کند ، 

اشک می ریزد و تمام این ها روحش را به آتش می کشد و

در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام
 
خاکستر می شود ....
 

آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه .....

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 23
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 227
بازدید کل : 94292
تعداد مطالب : 109
تعداد نظرات : 30
تعداد آنلاین : 1



Alternative content