گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که
در آن چیز گرانبهایی بودو دعایی
نيز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند: چرا این همه مالرا از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا،
مال او را حفظ می کند
و من دزد مال او هستم، نه دزد دین.
اگر آن را پس نمی دادم و
عقیده صاحب آن مال، خللی مییافت، آن وقت من،
دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.
|