سنگ صبور.
دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:, :: 21:11 ::  نويسنده : عاطی

اگر شبي فانوس ِ نفسهاي من خاموش شد،
اگر به حجله آشنايي،
در حوالي ِ خيابان خاطره برخوردي
و عده اي به تو گفتند،
كبوترت در حسرت پر كشيدن پرپر زد!
تو حرفشان را باور نكن!
تمام اين سالها كنار ِ من بودي!
كنار دلتنگي ِ دفاترم!
در گلدان چيني ِ اتاقم!
در دلم...
تو با من نبودي و من با تو بودم!
مگر نه كه با هم بودن،
همين علاقه ساده سرودن فاصله است؟
من هم هر شب،
شعرهاي نو سروده باران و بسه را
براي تو خواندم!
هر شب، شب بخيري به تو گفتم
و جواب ِ تو را،
از آنسوي سكوت ِ خوابهايم شنيدم!
تازه همين عكس ِ طاقچه نشين ِ تو،
همصحبت ِ تمام ِ دقايق تنهايي ِ من بود!
فرقي نداشت كه فاصله دستهامان
چند فانوس ِ ستاره باشد،
پس دلواپس ِ‌انزواي اين روزهاي من نشو،
اگر به حجله اي خيس
در حوالي ِ خيابان خاطره برخوردي!?

دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:, :: 21:7 ::  نويسنده : عاطی


مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروز ها ‚ دیروزها
دیدگانم همچو دالانهای تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
می خزند آرام روی دفترم
دستهایم فارغ از افسون شعر
یاد می آرم كه در دستان من
روزگاری شعله میزد خون شعر
خاك میخواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره كه در خاكم نهند

آه شاید عاشقانم نیمه شب

گل به روی گور غمناكم نهند


                                                ف.فرخزاد

دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:, :: 20:16 ::  نويسنده : عاطی

دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:, :: 15:2 ::  نويسنده : عاطی


چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !
 چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
 چه بیرحمانه! من سوختم

پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, :: 22:41 ::  نويسنده : عاطی

رییس یک کارخانه بزرگ، معاون شیرازی خود را احضار و به او می گوید: "روز دوشنبه، حدود ساعت 7 غروب، ستاره دنباله دار هالی دیده خواهد شد. نظر به اینکه چنین پدیده ای هر 78 سال یکبار تکرار می شود، به همه کارگران ابلاغ کنید که قبل از ساعت 7، با به سر داشتن کلاه ایمنی، در حیاط کارخانه حضور یابند تا توضیحات لازم داده شود. درصورت بارندگی مشاهده هالی با چشم عریان (غیر مسلح) ممکن نیست وبهمین خاطرکارگران را به سالن نهارخوری هدایت کنید تا از طریق نمایش فیلم با این پدیده شگفت آشنا شوند".  
 
 معاون شیرازی خطاب به مدیر تولید آبادانی: "بنا به دستور جناب آقای رییس، ستاره دنباله دار هالو روز دوشنبه بالای کارخانه طلوع خواهد کرد. در صورت ریزش باران، کلیه کارگران را با کلاه ایمنی به سالن نهار خوری ببرید تا فیلم مستندی را درباره این نمایش عجیب که هر 78 سال یکبار در برابر چشمان عریان اتفاق می افتد، تماشا کنند".             
 
 
  مدیر تولید آبادانی خطاب به ناظرلر: "بنا بدرخواست آقای معاون، قرار است یک آدم 78 ساله هالو با کلاه ایمنی و بدن عریان در نهارخوری کارخانه فیلم مستندی درباره امنیت در روزهای بارانی نمایش دهد".    
 
  ناظر لر خطاب به سرکارگر ترک: "همه کارگران بایستی روز دوشنبه ساعت 7 لخت و عریان در حیاط کارخانه جمع شوند و به آهنگ بارون بارونه گوش کنن ".        
 
   سرکارگر غضنفر خطاب به کارگران:"آقای رییس روز دوشنبه 78 سالش میشود و قرار است در حیاط کارخانه و سالن نهار خوری بزن و بکوب راه بیفته و گروه هالو پشمالو برنامه اجرا کنه.هرکس مایل بود میتونه برهنه بیاد ولی کلاه ایمنی لازمه

چهار شنبه 7 دی 1390برچسب:, :: 1:6 ::  نويسنده : عاطی
 
میدونم حالت خوبه و خیلی روبه راهی میدونم بی دغدغه فکری و دل شوره داری روزا رو سپری میکنی و شدی بی خیال ما میگی امثال من دو رو برت خیلی زیاده ها؟ کاش از همون اول این دل ازت خسته می شد که حالا نتونی تو روم بگیری دست پیشو به هر دری که زدم رو بهم بسته میشد چقدر دلم به دست تو شکسته می شد خوش به حالت چقده دلت قرصه و صدمه نمیزنه اصلا بهت غصه بغض من باعث میشه نیشت وا شه تو دوست داری که یکی دیگه پیشت باشه یکی که تو زندگیت مثل یه پادو باشه یکی که فکر تو فقط پیش کادوهاشه یکی که هر کاری کنه و هی سرویس بده مهم هم نیست این که فقط با تو باشه بدیات خوبیاتو از یادم برد چه شب هایی که از دوریه تو سخت خوابم برد کارای زشتت آبرومو جلو عالم برد چه ضربه هایی از تو این دل سادم خورد تو هم یه ذره دلت تنگ من بود کاشکی تویی که ادعا میکردی منو دوست داشتی تو که میگفتی قلب بی من میشه پاره تو که میمردی واسه ی من بی اشاره حالا خیلی سخته تو رو خودم بم بگی طاقته دیدنمو نداری بی من زندگیت راحته میدونم انقده سرت شلوغه بعد یکی دو ماه اگه الان بت زنگ بزنم جا بله بگی شما یعنی این یارو انقده به درد بخوره که باعث شده حال تو ازم بهم بخوره از منی که همه جوره با تو بودم منی که به دور از حاشیه و آتو بودم کاشکی هیچوقت تو زندگیم این مسیرو نداشتم منه بدبخت که جز تو هیچکسی رو نداشتم گذاشتی رفتی دلم غمگینه کاشکی تو هم واسه ادامه دوستیمون انگیزه داشتی بدیات خوبیاتو از یادم برد چه شبایی که از دوریه تو سخت خوابم برد کارای زشتت آبرومو جلو عالم برد چه ضربه هایی از تو این دل سادم خورد چقدر تو رو دور نگه داشتم از دشمنا یه آدم خوب ساختم از یه انگشت نما ما ها از عشق هم دیگه تب زده بودیم ما ها واسه ماه ها بعدمون حرف زده بودیم همه چی خوب بود و همه چی زود زود میگذشت و تنها غم من این روز بود که تو بری و من گله کنم از دست تو من عاشقت بودم دقیقا برعکسه تو جای تو رو پر کنه واسم چه آدم دیگه ای من تو رو میخوام که تو هم تو یه عالم دیگه ای تو یه آدم دیگه ای تو زندگیت هست تو زندگیت من چه نقشی داشتم من واسه تو با دور و بریا چه فرقی داشتم آره دوست ندارم و یه وقتی داشتم وقتی که واسه دستای خالیم دست میخواستم اره واسه دستای خالیم دست میخواستم بدیات خوبیاتو از یادم برد چه شبایی که از دوریه تو سخت خوابم برد کارای زشتت ابرومو جلو عالم برد چه ضربه هایی از تو این دل سادم خورد دیگه نمیخوام الکی کنم سخت گیری ولی تو هم یکی مثل باقی وقت گیری دم از عشق میزنی و میگی دوسش داری وقتی با اونی به کس دیگه نخ میدی؟
 
 
سه شنبه 6 دی 1390برچسب:, :: 23:38 ::  نويسنده : عاطی

سلام   سلام

سلام کلبه ی من

سلام خلوتگه من

سلام تنهاییه من

سلام . . . 

من اومدم میدونم یکم دیر شد و زودم باید برم ولی اکشال نداره بعد امتحانا هروز میام

میبوسمتون_ لطفا واسم نظراتتونو بذارید

جمعه 17 آذر 1390برچسب:, :: 23:53 ::  نويسنده : عاطی

 

پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:, :: 20:46 ::  نويسنده : عاطی

چت عجب فعل قبیحی‌ست بیا تا نکنیم
همه کردند که کردند، بیا ما نکنیم
سایت‌ها فیلترینگ است در این وانفسا
وب نگردیم الکی چیز تماشا نکنیم
تا نگویند عجب آدم بی‌پروایی‌ست
حین چت آی‌دی خویشتن افشا نکنیم
چیزهایی که نبایست نگوییم به هم
چون که لو رفت در آن معرکه حاشا نکنیم
وقت وبلاگ نوشتن کمَکی رِند شویم
سوژه بو داشت اگر، لااقل امضا نکنیم
تلفن چیز گرانی‌ست بدانیم که بعد
وقت پرداختن قبض، «خدایا» نکنیم
عوض این همه ای کاش بخوانیم کتاب
عمر را صرف از این دست قضایا نکنیم

 

                           

                                            شهرام شکیبا

چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:, :: 15:54 ::  نويسنده : عاطی

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 200
بازدید کل : 96567
تعداد مطالب : 109
تعداد نظرات : 30
تعداد آنلاین : 1



Alternative content